این تمرکز واقعا چیز غریبی است. نمی دونم چرا من در مورد هیچ کاری به خصوص سر کلاس های تئوریک نمی تونم بیشتر از نیم ساعت تمرکز داشته باشم. مثلا همین امشب سر سمینار نظریه های نقد هنرهای تجسمی در احوالات خودم دقت کردم. دیدم با اینکه هم به بحث و هم به استاد محترم و نوع تدریسشون بسیار علاقه دارم اما همچین که نیم ساعت از کلاس گذشت وارد عوالم فرا محیطی میشم و چه چیزهایی که به فکرم نمیرسه. چیزهایی که در حالت عادی امکان نداره فکرم رو به خودش مشغول کنه. مثلا توجهم به فرم ابروی بچه ها جلب میشه و اونها رو با هم مقایسه میکنم. یا همینطور که زل زدم به صورت استاد تو فکر اینم که شام چی بخورم. یا مثلا یاد قدیمی ترین خاطره های خنده دارم می افتم و مثل احمق ها برای خودم میخندم. این وسط هر چند دقیقه به خودم می آم و سعی می کنم به حرف های استاد توجه کنم اما با اولین کلمه ای که از دهان استاد خارج میشه و من معنای دقیق آن را درک میکنم دوباره سیر و سلوک در عوالم معنا شروع میشه. خلاصه بد جوری دچار مشکلم. خدا آخر و عاقبت ما و تحصیلاتمان را به خیر کند. ضمنا این مسکین از خواننده محترمی که راه حلی دارند عاجزانه تقاضای یاری دارد.
درد(!؟) مشترکه .
واسه میز و صندلیه حتماً
شاید. چطوره از اول تا آخر کلاس یا باستیم یا را بریم؟!!!!
حالا تمرکز واسه چیته؟! زل بزن به استاد فقط سرتو تکون بده! مث من!
فکر خوبیه. بیا با هم بز بشیم!!!!!
سلام.
من چیزی از این عنوان درسی تو نمی دونم. اما از ظواهر پیداست که تو بجای دروس تئوری به دروس عملی علاقه داری.
چون سر کلاس هنرهای تجسمی٬ رفتی تو کار تجسم نوع ابروهای همکلاسیات. :-)
اینم حرف خوبیه!!! بهش فکر میکنم